English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5306 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I expended all my capital on equipment. U تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
don't put all your eggs in one basket <idiom> U [تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
What have I done to offend you? U من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
accessory U لوازم یدکی لوازم اضافی
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
over capitalised U براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
supply price of capital U قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
capital stock U سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
capital consumption allowance U کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
liquidity trap U سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
capitalization U تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
disinvestment U سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
I was keeping my fingers crossed . U خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
multiplier principle U اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
financier U سرمایه دار سرمایه گذار
financiers U سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism U کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
residential investments U سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
order U خرید سفارش خرید
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
desired investment U سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization U سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
cooperative scorer U بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
beta software U نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate U تمام شدن تمام کردن
terminated U تمام شدن تمام کردن
terminates U تمام شدن تمام کردن
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
capital program U برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
marginal utility of capital U مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
registered capital U سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
collapse capitalism U فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
cobb doglas production function U ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
I am freezing ( to death) . U از سرمایخ کردم
I made a mistake . I was wrong. U من اشتباه کردم
the trusty is that i forgot it U فراموش کردم
It slipped my mind. U آن را فراموش کردم.
iwas late U دیر کردم
eureka U >من کشف کردم <
i asked him a question U پرسشی از او کردم
I am late. U من دیر کردم.
i knocked at the door U دق الباب کردم
i hid my self U را پنهان کردم
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
i made him go U او راوادار به رفتن کردم
i managed to do it U ان کار را درست کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i am through with my work U ازکارفراغت پیدا کردم
What have I done to offend you? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
I incurred a heavy loss. U ضرر زیادی کردم
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i made him go U او را وادار کردم برود
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
i did that of my own free will U این کار را کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . U ناهار مهمانش کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . U هر چه سعی کردم نشد
i forgot all about it U به کلی فراموش کردم
accessories U لوازم
tackled U لوازم
apparatus U لوازم
fittings U لوازم
fitments U لوازم
tackling U لوازم
fitment U لوازم
fixing U لوازم
equipments U لوازم
furnishings U لوازم
service U لوازم
needments U لوازم
fitting U لوازم
dixings U لوازم
serviced U لوازم
fixings U لوازم
tackles U لوازم
estovers U لوازم
equipment U لوازم
tackle U لوازم
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i repaid his kindress in kind U مهربانی او را عینا` تلافی کردم
I thought so. U منم همینطور فکر کردم.
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U هر طور کردم غلط درآمد
i did my best U منتهای کوشش خود را کردم
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
I stayed up reading until midnight. U تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
the trusty is that i forgot it U حقیقا امراینست که فراموش کردم
I sent him packing. U دست به سرش کردم. [اصطلاح]
i provided for his safety U وسائل سلامت او را فراهم کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
i saw him off the premises U کردم تا ازعمارت بیرون رفت
If I find the time . U اگر وقت کنم ( کردم )
I was a fool ( naïve enough) to believe her . U من را بگه که حرفهایش را باور کردم
i stated the facts U چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
photography U لوازم عکاسی
kits U بسته لوازم
personal effects U لوازم شخصی
photographic accessories U لوازم عکاسی
hairstyling accessories U لوازم آرایشمو
fire-irons U لوازم بخاری
outfit U لوازم فنی
rigs U لوازم لباس
firing accessories U لوازم احتراق
camping equipment U لوازم مخصوصاردو
rigged U لوازم لباس
rig U لوازم لباس
Home appliances U لوازم خانگی
stationery U لوازم التحریر
paraphernalia U اسباب لوازم
utensils U لوازم اشپزخانه
travelling outfit U لوازم سفر
utensil U لوازم اشپزخانه
kitchen stuff U لوازم اشپزخانه
bedding U لوازم تختواب
outfits U لوازم فنی
kit U بسته لوازم
accessory U لوازم کمکی
gear U اسباب لوازم
tackling U لوازم کار
throwing apparatus U لوازم پرتاب
geared U اسباب لوازم
tackle U لوازم کار
sanitary ware U لوازم بهداشتی
fittings U لوازم ثابت
tool tether U لوازم مورداحتیاج
illuminating fixture U لوازم روشنایی
gears U اسباب لوازم
fittings U لوازم قایق
tackles U لوازم کار
accessory U لوازم فرعی
accessory U لوازم یدکی
maintenance materials U لوازم تعمیرات
tackled U لوازم کار
accessories U لوازم یدکی
plumbing tools U لوازم لولهکشیخانه
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
i did it for show U برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
I reckoned him as my friend. U اورا دوست خود حساب می کردم
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i did it only for your sake U تنها به خاطرشما این کار را کردم
i am & out U پنج لیره اشتباه حساب کردم
I found a hair in the soup . U توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
i waved him nearer U با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
i gave up the idea U ازان خیال صرف نظر کردم
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
I had a hell of a time to fix the engine. U پدرم درآمد موتور رادرست کردم
drilling fixture U لوازم مته کاری
tableware U لوازم میز یا سفره
outfitters U فروشنده لوازم شکار
desk accessory U لوازم رومیزی یا روزمره
drawing materials U لوازم نقشه کشی
dressing case U جعبه لوازم ارایش
equipage U اسباب و لوازم جنگی
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
stationers U فروشنده لوازم التحریر
stationer U فروشنده لوازم التحریر
muniment U وسیله دفاع لوازم
fire irons U لوازم پای بخاری
outfitter U فروشنده لوازم شکار
motorcar accessories U لوازم اضافی اتومبیل
upholstery U اثاثه یا لوازم داخلی
spare parts list U فهرست لوازم یدکی
spares stock U موجودی لوازم یدکی
accessory box جعبه لوازم یدکی
bathing clothes U لوازم شنا [حمام]
fixture U لوازم نصب کردنی
bathing gear U لوازم شنا [حمام]
bathing things U لوازم شنا [حمام]
accessory pouch کیسه کوچک لوازم
table ware U لوازم میز یا سفره
swimming things U لوازم شنا [حمام]
i owe for all my books U پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I stand corrected. U من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
Did I say anything different? U مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I shared out the money among four persons. U پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I played every trick in the book . U هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I stamped on the spider . U عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
toiletry U لوازم ارایش اسباب توالت
deadlined equipment U لوازم و تجهیزات از کار افتاده
duffle U لوازم واثاثه قابل حمل
fixtures U لوازم برقی و لوله کشی
duffel U لوازم واثاثه قابل حمل
sanitate U دارای لوازم بهداشتی کردن
dinner set U لوازم و فرف شام یا ناهار
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. U د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
The news shocked me. U این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I accidentally locked myself out of the house. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I have thought long and hard about it. U خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
Recent search history Forum search
1دریافت کردم
2purchase off the registry
2purchase off the registry
1party all night sleep all day
1They decided to buy the company outright.
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
3in rell with god
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
2In order to be interesting you have to be mean
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com